انگشت سوخته
سلام گلم همیشه خوش باشی این تنها خواسته منه کوچولوی بزرگ مرد من دیروز که داشتم پیرهن باباییو اتو میزدم گیر دادی که برا بابای منه من میخوام اتو کنم باکمک هم اتو کردیم من لباس بابارو بهش دادم پوشیدو رفت توهم تو اتاق بودی شب که بابایی اومد تو طبق معمول از سرو کله بیچاره بالا میرفتی مامانی بابایو بوسید و به تو گفت بابایی گناه داره خسته شده میخواستم کاری کنم که تو عقب نشینی کنی دست از سر بابا برداری توهم رفتی یه گوشه نشستی هی انگشته دستتو بهم نشون میدادی میگفتی ببین گفتم چی شده با نازو غمیش اومدی بغلم گفتی اتو سوزوند ای دادو بیداد آخه تو صبحدستت سوخته حالا میگی؟ به قول بابا لرل هاردی هم اینطور ...
نویسنده :
مامان ندا
15:20